ANITA
ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....

مردی پس از 15 سال از زندان فرار میكنه

به مقابل خانه ای نگاه میكنه تا بتونه پول و اسلحه گیر بیاره

ولی در اونجا زن و مرد جوانی رو در رختخواب پیدا میكنه

ابتدا مرد جوان رو به صندلی طناب پیچ میكنه

سپس خانم خوشكله رو به صندلی میبنده و نزدیك میشه و بوسه ای به گردنش

میزنه و میره حمام تا دوش بگیره.

مرد جوان به همسرش میگه:

گوش كن عزیزم این مرد از لباسش معلومه كه مدت زیادی رو در زندان بسر برده و

حتما اونجا هیچ زنی رو ندیده

من دیدم چطور گردن تو رو ماچ كرد اگه خواست با تو س-- داشته باشه مقاومت نكن

اونو راضی كن با اینكه میدونم برات چندش آوره !

ببین این زندانی خیلی باید خطرناك باشه و اگه عصبانی بشه جفت مون رو میكشه

قوی باش عزیزم و بدون خیلی دوستت دارم..

همسرش پاسخ میده:

او گردن منو ماچ نكرد!

اون در گوش من گفت كه همجنس گراست و معتقده كه تو خیلی نازی و از من پرسید كه

وازلین داریم و من گفتم كه در حمام میتونه پیدا كنه.

پس عزیزم قوی باش و بدون من هم خیلی دوستت دارم.



ارسال در تاريخ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0