ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....

 

رفتم حموم بعد ميبينم اين آبه هي گرم ميشه هي سرد ميشه
خلاصه كلافم كرد تا حمومم تموم شد
اومدم بيرون ميگم اين چه وضعشه آب هي سرد و گرم ميشه
اهل خانواده ميگن خب دستشويي داشتيم چيكار ميكرديم
حالا شانس ما همه با هم دستشويي داشتن
شانس آوردم كسي اسهال نداشته

ارسال در تاريخ دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

کــــاش...
کاش کسی یاد معلم میداد:
اول مهــر شغل پـــدرها را نپرسد،
وقتی هنوز احترام به همه ی شغلها و افتـــخار به همه ی پــــــدرها را یا دانش آموزانش نداده!!!
حالا قصه چشمان یتیمی که نم میخورد، بماند...
کاش!!!

ارسال در تاريخ دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

در برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید: کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود
...
.
یه روز یه دختر دعا می کنه خدایا : من چیزی برای خودم نمی خوام فقط یه داماد خوب و خوشگل نصیب مادرم کن

....

مهمه که بتونی دختری رو پیدا کنی که باباش پولدار باشه، دختری که خوش تیپ باشه، دختری که دوستت داشته باشه

ولی مهم تر از همه اینه که این ۳ تا دختر نباید همدیگر رو بشناسن
.



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر


خداوندا… اگر یک نگاهی به من بیاندازی، می‌بینی که دست‌هایم را تا جایی که کت و کول و استخوان‌های کتفم اجازه داده به سمت درگاهت دراز کرده‌ام و دارم دعا می‌کنم… برای خودم که نه… برای پسرم… آخر می‌دانی چیست؟ اوضاع دنیا خیلی خراب شده… آن‌روزی که تصمیم گرفتیم بچه‌دار بشویم، هنوز چمن‌زار دنیا، لجن‌زار نشده بود… گفتیم بچه می‌آید، دور هم هستیم… تخمه می‌شکانیم، پوشک عوض می‌کنیم، چایی می‌خوریم، پوشک عوض می‌کنیم، تام و جری می‌بینیم، باز پوشک عوض می‌کنیم… و الخ… آن روز هنوز به اقتصاد دنیا ریده نشده بود (خدا ببخش دهن لقی من
را)… کلا “خرهای” دنیا اینقدر خر نبودند… حالا که دنیا را داری مثل شربت خاکشیر با قاشق به هم میزنی، به فکر پسرک ما هم باش…
خداوندا… اول از همه لطفا سلامتی را ازو دریغ نکن… این دیگر کم خرج ترین درخواست ممکن است… نه لازم است بابت اجابت آن سر ِ آدم دیگری را زیر آب کنی و نه لازم است یک کیسه پول از آن بالا پرت کنی پائین (حالا اگر انداختی هم که دست مریزاد)… آمین…
خدایا… دوران بچگی‌اش را کشدار بفرما… من اصلا نمی‌فهمم چرا این دوره را اینقدر کوتاه پروگرام کرده‌ای و در عوض دوران سنگلاخ زندگی، اینقدر دراز خلق شده است؟ وقت تجدید نظر نرسیده؟ آدم‌ها هر گهی که به دنیا می‌زنند، بعد از دوران بلوغ فکری و جسمی‌شان است… پس فربان دستت یا این باگ را مرتفع کن یا تعریف “بلوغ” را دگرگون بفرما… آمین…
بارالها… یک شغل شرافتمندانه (بجز مهندسی البته) برایش دست و پا بفرما… جوری باشد که با آن زندگی کند… نباشد که هر روز صبح ساعت شش که از خواب بیدار می‌شود تا سرکار برود، اول سه چهار تا فحش به من حواله بدهد که چرا و به چه اجازه‌ای خلقش کرده‌ام… از شغل قضاوت هم دورش کن حتی اگر ماهی نه میلیون تومان هم درآمد داشته باشد (اگر واقعا نه میلیون است، خیلی دورش نکن)… از سیا.ست دورترش کن حتی اگر ماهی ۱۸میلیون کاسب شد… خودت بهتر می‌دانی که هیچ پالیتیشنی با عزت نمرده است… پس دورش بفرما حتی اگر شده با پس‌گردنی… آمین…
خداوندا… فرصت تجربه کردن عاشقی را به او بده… نشود مثل همه آن آدمها که خر به دنیا آمدند و بی‌لذت عشق، خرتر از دنیا رفتند… که اصلا نفهمیدند فلسفه دنیا سر چه چیزی بوده و هست… می‌دانی که چه می‌گویم بارالها؟… فرصت بده امتحانش کند، شکست بخورد، دوباره امتحان کند تا آخر سر به خوردش برود و هیچ وقت حسرتش را نخورد… آمین…
خدایا… می‌دانم که دنیا دار مکافات است… اما گفتم شاید بشود یک عجز و لابه‌ای اینجا بکنم و من را از قصاص دور کنی… نشود که همان کاری که من با پدرم کردم و از او دور شدم و خودم را از او محروم کردم، پسرک هم با من بکند… این را خیلی جدی می‌گویم… حتی اگر خواستی آن دعای قضاوت و سیاست را پس بگیرم و این را اجابت کن…ها؟ چطور است؟… آمین به هر حال…
بارالها… به مثابه یک لنز “سوپر واید”، دیده و فکرش را وسیع کن و از تنگ نظری (به مثابه یک لنز زوم) دورش کن… به او حالی کن که life is too shortو سخت گرفتن‌اش، سخت‌ترش می‌کند… در ضمن کاری کن که فکرش مرز نداشته باشد و هیچ عرفی جلودار آن نشود… آمین…
خداوندا… هنوز خیلی درخواست و orderدارم اما خودت بهتر می‌دانی که مردم پست‌های خیلی طولانی را نمی‌خوانند و بیشتر با مینیمال کیف می‌کنند.. پس خلاصه میکنم: خدایا شرافت و صداقت و مهر و محبت و فداکاری را تا حدی که مردم پررو نشوند، به او عطا کن و از آن به بعد هم به او جسارت و شجاعت و یک رگه پدرسوختگی‌ جهت نشاندن همان مردم بر سر جایشان عطا بفرما… آمین یا رب العالمین (خدایا واقعا یک شغلی هست که ماهی نه میلیون درآمد داشته باشه؟ می‌خواهی به خودم عطا بفرما… پسرک را ول کنیم… آمین)
ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

 


20 سال 20 روز 20 شاخه گل براي تو که بيستي افسوس که پيشم نيستتي

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دوباره فـــال حــــافـــظ و دوباره توي فــالــمي
هـــمـــيـــشـــه در خيالتم اگر چه بي خيالمي

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

در دایره عشق اگر باران بلا بارید ٬ عاشق آن است که از دایره بیرون نرود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

دركنج دلم عشق كسی خانه ندارد
كسی جای دراین كلبه ویرانه ندارد
دل را به كف هر كه نهم باز پس آرد
كسی تاب نگهداری دیوانه ندارد



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر
01.gif (386×220)
ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

حالت چشم دانشجویان دختر و پسر/ طنز


هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
 
(-.-)  (-.-)  (-.-)  (-.-)  (-.-)  (-.-)  (-.-)  (-.-)

وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
 
(o.O)  (o.O)  (o.O)  (o.O)  (o.O)  (o.O)
 
موقع امتحان:
 
(←.←)  (→.→)  (←.←)  (→.→)  (←.←)  (→.→)

وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
 
(↓.↓)  (↓.↓)  (↓.↓)  (↓.↓)  (↓.↓)

وقتی که نمره ها رو میزنن :

(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)‬
 

ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر
ارسال در تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

 

ارسال در تاريخ چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

 

دهم محرم سال 61 هجری، حادثه‌ عظیم قیام عاشورا، شهادت حسین بن علی علیه‌السلام و هفتاد و دو تن از یاران باوفای ایشان رقم خورد. قیامی که حضرت اباعبدالله(ع) برای برپایی و اقامه دین مبین اسلام، همراه خانواده خویش، حج خود را نیمه‌تمام رها کرد و برای ادای رسالت مهمی به سوی کربلا حرکت کرد.

افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت ‌گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.

اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلت‌بار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.



ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0