ANITA
ANITA
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی....

 

نشسته بودیم استاد داشت چرت و پرتاشو تلاوت میکرد یهو چند تا از بچه ها یه صدای بلند و ناگهانی ایجاد کردن(بعد کاشف به عمل اومد که یه درگیری مختصر بوده) استاد یهو برگشت که چتونه کلاسو گذاشتین رو سرتون, اونا هم میگفتن استاد ما نبودیم. حالا هی از استاد اصرار از اونا انکار یهو وسط بحث یه بنده خدایی داد زد

"استاد شما خودتو کثیف نکن"
 
-------------------------------
دوران نوجوانی یه اخلاقی پیدا کرده بودم غذا می خوردیم تموم می شد سریع بدو بدو می رفتم دستشویی که سفره جمع نکنم d: ........ یه بار بعده شام همین کارو کردم..... اومدم دیدم اِ بابام نشسته و سفره هم سره جاشه مامانم و خواهرمم نیستن.... می پرسم کجان بابام میگه رفتن بیرون......... منم مطمئن بودم نرفتن... یه جایی قائم شدن .... خلاصه بیخیال سفره شدم خونه رو زیرو کردم پیداشون نکردم..... آخرسر اومدم سفره رو جمع کردم و تموم شد چایی ریخته بودم که دیدم اومدن ......... هنوزم که هنوزه نگفتن کجا بودن
-------------------------------
وای یعنی یه سوتی دادم در حد بوند اسلیگا تازه یادم اومد
سر خیابون منتظر تاکسی بودم دو ساعت الاف . یه پرشیا اومد نگه داشت گفتم گور باباش منو می رسونه فوقش یه شماره می ده می گیرم دیگه . رسیدم سر کوچه گفتم مرسی حالا با اخم . داشتم می رفتم
احساس کردم گفت : شماره تو نمی دی ؟
گفتم : من شماره مو بدم ؟ دیگه چی ؟ شما شماره تو بده می زنم تو موبم
گفت : چی می گی خانم می گم کرایتو نمی دی ؟
واییییییییییییییییییی
-------------------------------
این سوتی یکی از دوستامه: یک بار که خسته و کوفته داشته از دبیرستان میرفته خونه صد متر مونده به ایستگاه اتوبوس میبینه که اتوبوس اومد تو ایستگاه ایستاد، از اون جایی که اتوبوس دیر به دیر میومده و این بنده خدا هم نای منتظر موندن برای اتوبوس نداشته شروع میکنه به دویدن بلکه به اتوبوس برسه... خلاصه سعیش بی نتیجه میمونه و از اتوبوس جا میمونه... یه چند دقیقه یی که تو ایستگاه منتظر اتوبوس بعدی ایستاده بوده میبینه که بقیه دارن چپ چپ نگاش میکنند، با خودش فکر میکنه که: کوفت مگه از اتوبوس جا موندن جرمه؟ که یهویی باد میاد و احساس میکنه پاهاش یخ کرد، نگاه میکنه میبینه کش شلوارش گشاد بوده شلوارش اومده پایین... بیچاره میگفت نفهمیدم چه جوری شلوارم رو کشیدم بالا و اولین ماشین رو دربست کردم و از اونجا در رفتم!



ارسال در تاريخ شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, توسط محمدرضاعالیقدر

0